درس های علمی که از سینما و فیلم ها آموختیم
ما عمیقاً در جهان های خیالی فیلم ها فرو میرویم و با خلاقیت، موجودات و معما های آن ها سرگرم میشویم با امتیاز اضافی ربات ها یا دایناسور ها. با این حال اغلب درس های زیادی از فیلم های سینمایی میتوان آموخت. حتی در رسانه های علمی تخیلی، فانتزی و اکشن ماجراجویی نیز دانه هایی از حقیقت در میان چیز های عجیب و غریب وجود دارد.
حقایقی که در این مقاله درباره شان بحث میکنیم از فیلم های غرق در علم اند. شاید این علم آینده نگرانه یا فانتزی باشد، اما به اندازه کافی به واقعیت ما نزدیک است که قطعاً بتوانیم چیزی یاد بگیریم. پس برای یادداشت برداری آماده شوید , زیرا کلاس علوم فیلم ها در حال برگزاریست.
پارک ژوراسیک
فرضیه “پارک ژوراسیک” یکی از آرزو های ژنتیک دانان است. شبیه سازی موفق، چه چیزی میتواند علمی تخیلی تر از مجموعه ای کامل از کلون هایی که دایناسور های زنده هستد باشد؟ این شاهکار مهندسی ژنتیک با استخراج DNA دایناسور ها از پشه های ماقبل تاریخ نگهداری شده در کهربا انجام میشود. از DNA قورباغه برای پر کردن حلقه های گمشده استفاده میشود و همه دایناسورها ماده ساخته میشوند تا از تولید مثل طبیعی آن ها جلوگیری شود.
اما متأسفانه دانشمندان نتوانستند ویژگی خاصی را که در دوزیستان منتخب یافت میشود در نظر بگیرند. DNA قورباغه ای که آن ها از آن استفاده میکنند میتواند جنسیت آن ها را در یک محیط تک جنسیتی عوض کند. بنابراین دایناسور ها قادر به تولید مثل هستند و وقتی انسان های بازمانده از پارک ژوراسیک فرار میکنند. جامعه ای کاملاً فعال و در حال رشد از دایناسور های مستقل آن جا هستند.
بازگشت به آینده
هر ماجراجویی در زمان، نسخه های متفاوتی از قوانین و تأثیرات دارد. اما یک هشدار ثابت این است : گذشته را عوض نکنید. “مارتی مک فلای” از فیلم سینمایی “بازگشت به آینده”، هنگام سفر به سال 1955 به طور تصادفی از ملاقات والدینش جلوگیری میکند. خواهر و برادر هایش از یک عکس خانوادگی محو میشوند و مارتی میترسد که نفر بعدی باشد، پس برای آشنایی مادر و پدرش تلاش میکند و موفق میشود.
از آنجایی که بازگشت به آینده یک فیلم علمی تخیلی/کمدی است، مارتی از اتفاقات قبلی درس نمیگیرد و در عوض یادداشتی از گذشته برای “دکتر براون” مینویسد و در مورد آینده ای که در آن ممکن است مورد اصابت گلوله قرار بگیرد هشدار میدهد و دکتر برای زنده ماندن یک جلیقه ضد گلوله در زمان حال میپوشد . علاوه بر این پویایی خانواده مارتی تغییر کرده است. در حالی که والدین او زمانی نا امید کننده بودند، اکنون موفق و ثروتمند هستند و دکتر از آینده بازگشته تا مارتی را برای ماجراجویی های سرنوشت ساز بیشتری همراهی کند. بنابراین ظاهراً اگر برای منفعت شخصی اتفاقات عوض شوند اشکالی ندارد.
Labyrinth
در “لابیرنت”، “سارا ویلیامز” در حال نگهداری از برادر مشکل سازش است که آرزو میکند اجنه او را با خود ببرند و در کمال تعجب این اتفاق می افتد. اجنه “توبی” را به دنیایی خارقالعاده پر از پیچ و خم و خطرناکی که توسط “جارت” پادشاه گابلین ها کنترل میشود وارد میکنند. اگر سارا بخواهد توبی برگردد باید هزارتوی پادشاه را در 13 ساعت حل کند و در برخی نقاط جارت حتی در فضا و زمان مداخله میکند تا او را دور بزند. اگرچه سارا با آزمایشات و مصیبت های زیادی روبرو میشود اما در نهایت برادرش را بهبود میبخشد.
وقتی سارا به دنیای واقعی برمیگردد زمان زیادی نگذشته است. پدر و مادرش تازه از بیرون آمده اند و محال است نبودنشان 13 ساعت طول کشیده باشد. با این حال حضور دوستان جدید سارا از لابیرنت در واقعیت نشان میدهد که همه این ها فقط یک رویا نبوده است، بنابراین منطقیست که زمان در آن قلمرو متفاوت حرکت کند. از آنجا که چارچوب آن در یک مکان متفاوت بود نرخ تغییر برای زمان نیز متفاوت بود. یک نوع تریپی درست است ؟ یک استاندارد برای فیلم های فانتزی دهه 1980
Terminator
اولین فیلم “ترمیناتور” حول دو موجود است که از سال 2029 به دنبال “سارا کانر” میگردند. یکی ترمیناتور که قصد فتل او را دارد و دیگری “کایل ریس” که میخواهد او را نجات دهد. هر دو فکر میکنند دارند گذشته را عوض میکنند و در واقع آینده را تضمین میکنند و این اتفاق می افتد.
تمام این ها به دلیل “اثر پروانه ای” است. به بیان ساده این مفهوم از نظریه آشوب میگوید که یک تغییر بسیار کوچک در شرایط اولیه میتواند نتیجه متفاوتی ایجاد کند. در The Terminator این تغییر کوچک با ورود ترمیناتور و کایل به گذشته نشان داده شده است. وقایع دومینو واری که در آینده موج میزنند زیرا مقاومت قبلاً اتفاق افتاده است و پسر سارا و کایل قبلاً متولد شده است. اکنون شرایط او و اطلاعاتی که در دسترس اوست تغییر کرده و امتیازات ناگفته ای را در مقابل “اسکاینت” بیان میکند. بنابراین ترمیناتور نمونه ای از اثر پروانه ایست که به درستی از بین رفته است.
بیگانه
“بیگانه” در فضا است و نشانه های خود را از فضانوردان واقعی و تدارکات سفر های اعماق فضا میگیرد سپس همه چیز وحشتناک میشود. “زینومورف” و اندروید هایی وجود دارند که همگی از اصول علمی اولیه ای که ما برای چنین اکتشافاتی تصور کرده ایم با پیچش های وحشتناک پیروی میکنند.
اما مهمترین درس علمی از بیگانه درسیست که از آن زمان در بسیاری از فیلم های علمی تخیلی استفاده شده است. هنگامی که “الن ریپلی” سوار یک شاتل میشود میفهمد که زینومورف نیز با او داخل است. برای شکست دادن آن، او در قفل هوا را باز میکند. زینومورف مبارزه میکند، اما در نهایت الن موفق میشود آن را به اعماق فضا پرتاب کند این یعنی باز شدن در سفینه در فضا یعنی مرگ.
ترجمه ای از طناز رجبعلی
مقاله ای ترجمه شده از سایت سایدشو