سرگذشت “اتزیو آدیتوره”
“اتزیو آدیتوره” از نظر بسیاری محبوب ترین اساسین است. او تنها اساسینیست که شرکت “یوبیسافت” 3 عنوان بازی کامپیوتری را برگرفته از کتاب های “الیور باودن” بر اساس زندگی او ساخت. محبوبیت این شخصیت به قدریست که در سال های اخیر محصولات مرتبط با او مخصوصا اکشن فیگورهایش فروش زیادی داشته اند.
در این مقاله سرگذشت “اتزیو آدیتوره” را بررسی میکنیم تا بیشتر با این اساسین محبوب آشنا شویم با ما همراه باشید.
مقدمه
“اتزیو آدیتوره دیفرنزه”، (1459- 1524) از اشراف زادگان دوره رُنسانس بود. بعد ها به استاد اساسین ها تبدیل شد و از سال 1503 به مدت ده سال مقام ریاست اساسین ها را در اختیار داشت. او در این مدت بسیاری از دشمنان خود “تمپلار” ها را نابود کرد.
توطئه و اعدام
اتزیو از اعضای خاندان “آدیتوره” اما تا قبل از 17 سالگی از میراث خاندان خود بی خبر بود. پدر او “جوانی آدیتوره” از اساسین های مهم ایتالیا زمانی که اتزیو 17 ساله بود درگیر توطئه ای شد. توطئه ای که باعث اعدام ناجوانمردانه او و دو برادر اتزیو “فدریکو” و “پودریچو” شد. اتزیو که زمان دستگیری آن ها خانه نبود ناگهان با خبر اعدام آن ها مواجه و قبل از اعدام به طور مخفیانه از پشت پنجره زندان با پدرش صحبت کرد و جوانی او را از میراث خانواده مطلع ساخت. اتزیو به دخمه مخفی پدر رفت و لباس و سلاح های عجیب اساسین را آن جا یافت. او که زمانی برای تحلیل این اتفاق نداشت به نجات پدر و برادرانش شتافت اما دیگر دیر شده بود.
“رودریگو بورجا” شخصی که به آن ها خیانت و حکم اعدامشان را صادر کرده بود حکم را جلوی چشمان اتزیو و مردم شهر فلورانس اجرا کرد. اتزیو که با مرگ پدر و برادران خود روبرو شد تنها توانست از مهلکه بگریزد.
اتزیو بعد از این اتفاق خواهر و مادر بیمارش را که همه تحت تعقیب بودند مخفیانه نزد عمویش “ماریو آدیتوره” فرستاد و خودش نیز در عمارت ماریو در شهر “مونته ریجونی” مخفی شد.
انتقام
اتزیو پس از گذراندن تمرینات و یادگیری مبارزه و مطالعه تاریخ اساسین ها به کمک ماریو، شروع کرد به گرفتن انتقام از تمپلار ها و رئیس آن ها رودریگو بورجا که مسئول اعدام خانواده اش بود. اتزیو در این مدت در بسیاری از عملیات ها به کمک ماریو و اساسین هایش پرداخت، عملیات هایی که در آن ها توانست بعضی افراد در لیست انتقامش را نیز از بین ببرد.
در این زمان اتزیو با صفحات “کدکس” نیز آشنا شد. دستورالعمل هایی برای ساخت سلاح و تکنولوژی هایی پیشرفته و مخصوص اساسین ها که توسط جد او، اساسین افسانه ای “الطائر” نوشته شده بود. اتزیو که راهی سفری مهم به فلورانس و ونیز بود تصمیم گرفت علاوه بر انتقام از تمپلار ها به دنبال صفحات کدکس و ساختن سلاح هایی که دستورالعملشان در آن ها آمده بود بپردازد.
سیب
اتزیو در سفر های خود نه تنها توانست صفحات کدکس را بیابد بلکه تمام تمپلار های لیست به جز بورجا را از بین برد و فلورانس و ونیز را تحت اختیار اسسین ها در آورد. صفحات کدکس زمانی که کنار یکدیگر قرار گرفتند نقشه ای را ساختند نقشه ای که محل اختفای سلاحی عجیب و مرموز را نشان میداد. طبق نقشه، سلاح در رُم مخفی شده بود, دقیقا در محل اختفای رودریگو بورجا.
رودریگو بورجا نیز به عنوان رئیس تمپلار ها به دنبال سلاح مخفی الطائر بود. اتزیو در نهایت در محل اختفای سلاح با بورجا روبرو شد. بعد از مبارزه ای او توانست بورجا را شکست داده و سیب ( سلاح مخفی ) را پیدا کند اما این سلاح بسیار پیچیده تر از چیزی بود که او تصور میکرد. سیب در واقع بازمانده ای از یک نژاد باستانی بود، نژادی که میلیون ها سال قبل نابود شده بودند و تنها یکی از آن ها، “مینروا” بود که هنوز منتظر یک انسان بود تا سیب را بیابد.
اتزیو در مخفی گاه سیب با مینروا ملاقات کرد و او اتزیو را از خطر بزرگی که تمپلار ها با آن جهان را تهدید میکنند آگاه کرد. اتزیو متوجه شد علاوه بر آن سیب، سیب های دیگری نیز وجود دارند که توسط اساسین های مختلف خصوصا “الطائر” در سرار دنیا مخفی شده اند و اگر تمپلار ها دستشان به این سلاح ها برسد میتوانند دنیا را نابود کنند. وظیفه اتزیو اختفای سیب از تمپلار هاست.
برادری
اتزیو بعد از ملاقات با مینروا متوجه میشود رودریگو زنده مانده و گریخته است. تمپلار ها به اتزیو حمله میکنند. او به همراه ماریو به مونته ریجونی میگریزد غافل از این که فرزندان بورجا درصدد انتقام از آن ها هستند. خود بورجا دیگر از کار افتاده شده و درنهایت توسط فرزندش کشته میشود اما آن ها انتقامشان از اتزیو را نیز میگیرند. آن ها به مونته ریجونی حمله کرده و نه تنها شهر را ویران میکنند بلکه سیب را نیز دزدیده و بسیاری از مردم از جمله ماریو را میکشند.
اتزیو به همراه مادر، خواهر و بازمانده های مونته ریجونی به فلورانس میگریزند و اتزیو که دیگر در نبود ماریو رئیس اساسین ها محسوب میشود به رم میرود تا خاندان بورجا را نابود کرده و سیب را پس بگیرد. در نهایت پس از مبارزات فراوان اتزیو و افرادش خاندان بورجا را از بین برده و اتزیو سیب را مخفی میکند.
مکاشفات
پس از سال ها, اتزیو که رئیس اساسین ها محسوب میشود، به دنبال کشف مقبره الطائر و یافتن میراث او به مقر فرماندهی او در “ماسیاف” میرود. اما این قلعه که قرن هاست مخروبه مانده در تصرف تمپلار هاییست که مانند اتزیو به دنبال میراث الطائر هستند. اتزیو متوجه میشود که برای رسیدن به مقبره مخفی الطائر نیاز به کلید هایی دارد که او قرن ها قبل آن ها را به مسافری سپرده بود تا مخفی کند و مسافر آن ها را در شهر قسطنطنیه مخفی کرده است.
اتزیو به قسطنطنیه میرود تا کلید های مخفی را پیدا کند. تمپلار ها نیز در این شهر به دنبال کلید ها هستند. پس از مبارزات فراوان و کمک به پادشاهی قسطنطنیه اتزیو بالاخره کلید های کتابخانه الطائر را پیدا کرده و به ماسیف برمیگردد.
در کتابخانه مخفی، اتزیو جنازه الطائر و میراث او که سیب دیگریست که آن جا مخفی شده را پیدا میکند.
بازنشستگی
بعد از ده سال، اتزیو که بازنشسته شده، همراه با زنش “صوفیا سارتور” و دو فرزندش در ویلایی در توسکانی زندگی میکند. او در سفری که با آن ها به فلورانس دارد در اثر حمله قلبی از دنیا میرود.
تهیه شده توسط سیاوش نثری
مقاله ای از سایت فروشگاه thecollector.ir