سرگذشت سری فیلم های “ایکس من” یکی از پیچیده ترین سرگذشت های تاریخ سینماست. در این مقاله قصد داریم نقاط عطف این سرگذشت را به اختصار توضیح دهیم

با ما همراه باشید

شروع :

دور ترین زمانی که ما یکی از اعضای “ایکس من” را دیدیم برمیگردد به دورانی در مصر باستان؛ “آپاکلیپس” را در کودکی میبینیم که از قدرت هایش برای ساخت اهرام ثلاثه مصر استفاده میکند. سپس 70 یا 80 سال بعد “آپاکلیپس” قدرت های یک جهش یافته دیگر را بدست می آورد و خود را فنا ناپذیر میکند. اما چون اهرام ثلاثه ی ساخته شده توسط او سخت ترین نقشه و معماری ممکن را داشتند، “آپاکلیپس” در یک حادثه به کما میرود.

بعد ها در سال 1845 یک کودک به نام “جیمز هاولت” که از کشته شدن ناپدری اش به دست پدر واقعی اش خشمگین میشود، ناگهان چنگال های پنهان شده در دستانش را کشف میکند و از روی خشم پدر خود را با آن ها به قتل میرساند و با برادرش فرار میکند و از آن پس در هر جنگی که میتوانند شرکت میکنند.

در سال 1941 “اریک لنشر” که توسط نازی ها به اسارت گرفته شده و به “آشویتز” فرستاده شده است، در میابد که قدرتی دارد که میتواند با آن فلزات را کنترل کند و جهش یافته دیگری به نام “سباستین شاو” او را مجبور میکند تا از قدرتش علیه دشمنان نازی ها استفاده کند و در غیر این صورت “شاو” مادر او را به قتل میرساند. “اریک” قبول نمیکند و “شاو” مادر او را به قتل میرساند و همین باعث میشود که نهایت قدرت “اریک” به بهانه این خشم مشخص شود.

بطور همزمان “چارلز اکساویر”، “راوین” را در حال دزدی شبانه در خانه شان گیر می اندازد اما در میابد که او نیز مانند خودش یک جهش یافته است. “چارلز” به “راوین” پیشهاد میدهد تا پیش او زندگی کند به شرط آن که دیگر هیچوقت غذا ندزدد.

در سال 1945، “جیمز هاولت” که حالا خود را “لوگان” مینامد در زندانی در ناکازاکی محبوس مانده او زندگی “یاشیدا” را از بمب اتم نجات میدهد.

در سال 1962 یک مامور سی آی ای بنام “ماریا مک ناگتس” گروهی از جهش یافته ها به رهبری “سباستین شاو” را پیدا میکند که قصد دارند جنگی میان آمریکا و روسیه راه بیاندازند. “ماریا” طی یک برنامه ریزی “چارلز اکساویر” و “راوین” را پیدا میکند. این دو قدرت های خود را نزد دولت آمریکا آشکار میکنند و توسط دولت استخدام میشوند تا “شاو” و گروهش را شکست داده و جلوی جنگ میان دو کشور را بگیرند. “چارلز اکساویر” و “راوین” خود مشغول استخدام گروهی از جهش یافته ها و تمرین دادن به آن ها میشوند تا بتوانند جلوی “شاو” را بگیرند. آن ها متوجه میشوند که دشمن در یک زیر دریایی درست نزدیک جایی که کشتی های آمریکایی و روسی قرار دارند پنهان شده است.

اعضای تیم خودشان را به زیر دریایی میرسانند و “اریک” با قدرت خود  آن را نابود میکند و خودش شخصا “شاو” را میکشد و انتقام مادرش را میگیرد. او سپس به اعضای گروه میگوید که سربازان دشمنان واقعی آن ها هستند و میخواهد انجمن جهش یافتگان خودش را داشته باشد؛ انجمنی که سرباز ها برای آن تهدید بحساب می آیند.

کشتی های جنگی موشک هایشان را طرف آن ها پرتاب میکنند و “اریک” با قدرت خود موشک ها را برمیگرداند تا کشتی ها و سرباز ها نابود شوند. “مک ناگتس” به طرف “اریک” شلیک میکند تا از اقدام او جلوگیری شود. “اریک” گلوله ها را دفع میکند و در همین حین یکی از گلوله ها به”چارلز” برخورد میکند که باعث فلج شدن همیشگی او میشود.

“اریک”، “راوین” و بعضی دیگر از جهش یافته ها را با خود متحد میکند و از آن پس خود را “مگنیتو” مینامد.

از این روز تا سال 1981 “چارلز اکساویر” از دارو هایی استفاده میکند که باعث میشوند بتواند راه برود اما در عین حال نیرو های او را میگیرند.

در سال 1963 “مگنیتو” در جریان ترور “کندی” دستگیر میشود. او گلوله را منحرف کرده و باعث کشته شدن “کندی” شده است و طبق انتظار از زندان زیرزمینی پنتاگون فرار میکند.

در سال 1973 “راوین” که نام خود را به “مسکیو” تغییر داده است، “تراسک” دانشمندی که دشمن جهش یافته هاست و ربات هایی را طراحی کرده که بتوانند جهش یافته ها را نابود کنند را میکشد. “مسکیو” بلافاصله پس از قتل او بازداشت میشود و دولت که حالا دلیل روشنی برای نابودی جهش یافته ها دارد، ساخت ربات ها را کامل میکند.

در دهه 70، “لوگان” و جهش یافته دیگری به نام “سبر توث” توسط فردی بنام “ویلیام استریکر” استخدام میشوند و به تیمی از جهش یافتگان جاسوس ملحق میشوند و به ماموریت های جاسوسی خطرناکی میروند. اتفاقاتی باعث میشوند که “لوگان” تیم را ترک کند. پس از آن “لوگان” زندگی عادی را با دوست دختر جدیدش در کانادا آغاز میکند.

در سال 1981، دوست دختر “لوگان” توسط “سبر توث” کشته میشود و “لوگان” به انتقام او میرود اما به سختی شکست میخورد.

“استریکر” او را بازسازی میکند و از قدرتمند ترین آهن ها در این بازسازی استفاده میکند. “استریکر” میخواهد حافظه “لوگان” را نیز پاک کند اما “لوگان” این اجازه را نمیدهد و به انتقام “استریکر” میرود. بدل دوست دختر او “فیو تاف” ظاهر میشود و در این بین “استریکر” با گلوله ای سخت به مغز “لوگان” شلیک میکند و باعث میشود او بخش زیادی از حافظه خود را از دست بدهد.

سال ها بعد، “مگنیتو” باز از زندان فرار کرده است و پروفسور “اکساویر” جهش یافته ای بنام “جین گری” را پیدا کرده است که قدرت جابجا کردن اشیا را دارد، اما مشخص میشود که این قدرت قابل کنترل نیست و به این خاطر “جین گری” به مدرسه “چارلز اکساویر” میرود. مدرسه ای که “پروفسور ایکس” در آن جا به بچه های جهش یافته آموزش میدهد چطور از نیرو هایشان در راه خوبی استفاده کنند.

در سال 2000 “روگو” قدرت های خود را کشف میکند و وحشت زده فراری میشود. او “لوگان” را مییبند و متوجه میشود او نیز یک جهش یافته است.

او به “لوگان” در انتقام از “سبر توث” کمک میکند اما بعد از آسیب شدید “لوگان” دوباره فراری میشود، اما “مگنیتو” او را میدزدد تا از قدرت هایش برای افزایش قدرت های خود استفاده کند تا بتواند یک دستگاه طراحی شده را روی مجسمه آزادی بگذارد تا از پرتویی که از آن ساطع میشود تمام مردم نیویورک جهش یافته شوند. هرچند موفق نمیشود.

پس از آن “لوگان” که حالا خود را “وولوورین” مینامد با ” ایکس من” هم تیم میشود. آن ها “مگنیتو” را شکست میدهند و او دوباره در یک زندان فوق امنیتی زندانی میشود.

نه چندان بعد، یک جهش یافته بنام “مایک رولا” تحت کنترل “ویلیام استریکر” اقدام به قتل رئیس جمهور آمریکا میکند. اتفاقی که مخالفان سرسخت جهش یافته ها را گوش به زنگ میکند. دولت به “ویلیام استریکر” اجازه میدهد به مدرسه “پروفسور اکساویر” حمله کند. در این حمله “پروفسور اکساویر” و بعضی دیگر از جهش یافته ها دستگیر میشوند.

“استریکر” پس از حمله به مدرسه میرود و “لوگان” را در آن جا میبیند. “لوگان” به جواب بعضی از سوال هایش که مربوط به گذشته اش هستند میرسد و “روگو” و “آیس من” به او کمک میکنند تا فرار کند.

“لوگان”، “روگو” و “آیس من” به دیگر اعضای “ایکس من” که توانسته اند فرار کنند ملحق میشوند و “مگنیتو” که توانسته است از زندان فوق امنیتی فرار کند قبول میکند به آن ها کمک کند.

آن ها سراغ “استریکر” میروند و در مخفیگاهی که در یک سد ساخته شده است “پروفسور ایکس” و دیگر جهش یافته های دستگیر شده را پیدا و آزاد میکنند اما متاسفانه سد خراب شده و “جین گری” زندگی خود را فدای نجات دیگران میکند.

یک سال بعد معلوم میشود “جین” زنده است و به شیطانی شرور تبدیل شده است و خود را “ققنوس سیاه” مینامد. او تصمیم به قتل جهش یافته ها میگیرد و “پروفسور ایکس” را میکشد البته ظاهرا.

“ققنوس سیاه” سپس توسط “مگنیتو” استخدام میشود. “مگنیتو” پل “گلدن گیت” را نابود میکند و “ایکس من” و انجمن او مبارزه بزرگی را برگزار میکنند و “مگنیتو” قدرت هایش را از دست میدهد. اما نه واقعا.

“لوگان” در این جنگ “جین” را میکشد و بعد از آن از “ایکس من” استعفا میدهد.

در سال 2013 “لوگان” “یاشیدا” را که در جنگ جهانی نجات داده بود در آستانه مرگ ملاقات میکند.

“یاشیدا” “وولوورین” را به مخفیگاه خود میبرد و ناگهان تبدیل به یک سامورایی نقره ای میشود و پنجه های “وولوورین” را نابود میکند و در مبارزه ای در نهایت “وولوورین” او را میکشد.

دو سال بعد، “پروفسور ایکس” که معلوم میشود زنده مانده است افرادش را با “مگنیتو” متحد میکند چون چه بخواهند چه نخواهند یک دشمن مشترک بنام “سنتینالز” ها دارند. همان ربات هایی که برای نابودی جهش یافته ها طراحی شده اند.

در سال 2023 “سنتینالز” ها تمام بشریت را نابود کرده اند و تمام جهان را تصاحب کرده اند در نتیجه “وولوورین” مجبور میشود به گذشته برگردد و مانع کشته شدن “تراسک” توسط “مسکیو” بشود، قتلی که منجر به ساخته شدن “سنتینالز” ها شد.

او به سال 1973 برمیگردد و به “چارلز اکساویر” کمک میکند تا با استفاده از یکسری دارو ها بتواند راه برود اما این دارو ها قدرت های او را میگیرند و او توانایی این را ندارد تا مانع “مسکیو” از کشتن “تراسک” شود.

“وولوورین” “پیتر مکسیمف” را مامور این کار میکند مانع “مسکیو” میشوند.

سپس “چارلز اکساویر” تصمیم میگیرد تا دیگر از دارو ها استفاده نکند تا قدرت هایش را دوباره به دست بیاورد و وقتی “مسکیو” دوباره اقدام به قتل “تراسک” میکند، موفق میشد نظر او را تغییر دهد.

در سال 1983 “آپاکلیپس” که توانسته بود اهرام ثلاثه را بسازد، جهش یافته هایی از جمله “مگنیتو” را به تیم خود ملحق میکند تا بتواند فکر “پروفسور ایکس” را کنترل کند تا بتواند به تمام جهان حکمرانی کند. بنابراین به مدرسه “پروفسور ایکس” تلپورت میکند و “پروفسور ایکس” را میدزدد. سپس “استریکر” اقدام به دزدیدن “مسکیو”، “مکسیمف” و “مک ناگتس” میکند و آن ها را در مخفیگاهی زندانی میکند.

“سیکلوپس مایک رولان” و “جین گری” به این مخفیگاه حمله میکنند تا آن ها و “وولوورین” را آزاد کنند و آزاد میکنند.

آن ها یک جت میدزدند و به مصر میروند, جایی که “آپاکلیپس” میخواهد قدرت های “پروفسور ایکس” را بدزدد.

“ایکس من” و “آپاکلیپس” مبارزه ای برگزار میکنند و “آپاکلیپس” را نابود میکنند و”جین گری” و بعضی دیگر از جهش یافته ها مانند “مسکیو” به “ایکس من” ملحق میشوند

تهیه شده توسط سیاوش نثری

مقاله ای از سایت

Thecollector.ir