سرگذشت “لرد ویدر” – قسمت دوم
“لرد ویدر” از محبوب ترین کاراکتر های قرن معاصر سینماست. از اولین فیلم “جنگ ستارگان” این محبوبیت بوده و هنوز هم که بیش از 40 سال از آن فیلم میگذرد توانسته این شهرت را حفظ کند.
در این مقاله قصد داریم به سرگذشت او بپردازیم.
تبدیل شدن به ویدر
سرانجام پالپاتین ظاهر واقعی خود به عنوان “دارث سیدیوس” را نمایان کرد. آناکین ابتدا با هشدار به شورای جدای درباره او در پی نابودی او بود اما اوضاع عوض شد. “ویندو” به همراه تعدادی از جدای ها برای نابودی دارث سیدیوس اقدام کردند. دارث سیدیوس به راحتی همه آن ها را از بین برد و وقتی ویندو او را شکست داد. قبل از کشتن او، آناکین دارث سیدیوس را نجات داد و با این کار قوانین جدای را زیر پا گذاشت و دارث سیدیوس نیز ویندو را به قتل رساند. این خیانت آناکین بخاطر قولی بود که دارث سیدیوس به او داده بود، این که جلوی مرگ پادما را بگیرد.
از این پس دیگر آناکینی در کار نبود و “دارث ویدر” رسما متولد شده بود.
دارث ویدر آدم کشی هایش را با قتل جدای های جوان معبد افتتاح کرد. دارث سیدیوس از او برای نابودی جدای ها استفاده میکرد تا به امپراطوری کهکشان برسد. در همین زمان مشخص شد که ارتش کلون ها در واقع برای نابودی جدای و اجرای نقشه های دارث سیدیوس طراحی شده اند و با دستور 66 برنامه نویسی آن ها تغییر کرده و شروع کردند به نابودی کردن جدای ها. در این زمان دارث ویدر به خانه رفت تا با پادما صحبت کند.
ویدر با عصبانیت فهمید که ابی وان به پادما حقیقت را درباره خیانت او گفته است و فکر کرد ابی وان پادما را علیه او شورانده. او با خشم به سیاره “موستار” رفت تا به دستور دارث سیدیوس، روسای جدایی طلب که دیگر به کار او نمی آمدند را از بین ببرد. پادما نیز برای صحبت با او سوار سفینه ای شد و به “موستار” رفت، غافل از این که ابی وان مخفیانه سوار سفینه او شده است.
پادما در موستار خود را به آناکین رساند از او خواست که با هم فرار کنند، اما ابی وان از سفینه بیرون آمد و ویدر با عصبانیت فکر کرد پادما او را آورده و خائن است. عصبانیتی که باعث شد با قدرت نیرو پادما را خفه کند، اتفاقی که منجر به مرگ پادما شد. ابی وان به مبارزه ویدر رفت و مبارزه در گرفت، دیگر نه میان استاد و شاگرد بلکه دو دشمن.
در نهایت ابی وان ویدر را شکست داد. ویدر در آتش گدازه ها سوخت و ابی وان مجبور بود بهترین دوستش را با مرگ رها کند. اما او اشتباه میکرد، ویدر هنوز نمرده بود. دارث سیدیوس متوجه درد او شد و به موستار رفت تا او رانجات دهد.
ساعتی بعد، پادما فرزندان دو قلو، “لوک” و “لیا” را به دنیا آورد و خود از دنیا رفت. همزمان ویدر نیز در حال باز سازی بود. قطعاتی مکانیکی را به او پیوند دادند و همینطور کلاه خود معروفش را، کلاه خودی که قرار بود تمام کهکشان را بترساند.
اولین سوال ویدر بعد از بازسازی این بود که پادما کجاست؛ و به او خبر دادند در حال زایمان فوت کرده است، کابوسی که اتفاق افتاده بود.
سیدیوس به نوعی از این اتفاق خبر داشت و به او گفت که پادما بخاطر حمله خود او مرده است. ویدر با شنیدن این ها به چنان اندوه و خشمی رسید که یک سفینه را نابود کرد.
بچه های ویدر را در جایی دور مخفی کردند. لوک را به تاتوئین و لیا را به “آلدراین” بردند. شاید ویدر میتوانست دنبال آن ها بگردد اما واقعیت این بود که او امپراطوری کهکشان را به پیدا شدن فرزندانش ترجیح داد.
نابود کردن شورش
ویدر با هدایت استاد خود مبارزات نظامی مختلفی را ترتیب داد که باعث کشته شدن هزاران نفر شد. اما هنوز یک شورش وجود داشت، متشکل از مبارزان آزادی خواه و چند جدای. ویدر تقریبا بیست سال به کشتن این شورشیان پرداخت اما امپراطوری هیچوقت موفق نشد آن ها را از بین ببرد.
در واقع دو نفر از جدای ها برای نابودی امپراطوری مخفیانه تلاش میکردند، ابی وان و “استاد یودا”. استاد یودا در “داگوباه” در تبعید بود و ابی وان نیز در تاتوئین مراقب فرزند ویدر، لوک بود تا او را آموزش دهد.
یکی از اتفاقات مهم، شاگرد سابق آناکین تانو بود که دیگر جدای نبود اما کنار شورشیان با امپراطوری میجنگید. تانو سعی کرد به یاد ویدر بیاورد که چه شخصی بوده اما ویدر دیگر به نیروی تاریکی تعلق داشت. او در دوئلی شاگرد سابق خود را به قتل رساند، هرچند تانو به کمک سفر زمان زنده ماند.
چند سال بعد، شورشیان نقشه های امپراطوری که مربوط به سلاحی مخوف به نام “ستاره مرگ” میشد را دزدیدند. ویدر به جست و جوی این شورشیان پرداخت و حتی لیا را بدون آنکه بداند دختر خودش است زندانی کرد. البته لیا بعدا توسط ابی وان و برادرش لوک نجات داده شد.
ویدر که حضور استاد قدیمی خود را حس کرد، در حالی که بقیه گروه فرار میکردند ابی وان را به قتل رساند. هرچند این مرگ پایان ابی وان نبود و او توسط نیرو به شکل شبح برای کمک به لوک ظاهر میشد.
ویدر تا چند سال به دنبال لوک اسکای واکر گشت اما او و دوستانش از دستش فرار میکردند و لوک به داگوباه رفت تا درباره نیرو از استاد یودا آموزش ببیند. لوک آموزش موفقیت آمیزی را پشت سر نگذاشت و برای نجات دوستانش به شهر “کلود” رفت جایی که نبرد حماسی بین پدر و پسر در گرفت. لوک با نیروی خود ویدر را تحت تاثیر قرار داد اما نتوانست او را شکست دهد.
ویدر دست لوک را قطع کرد و حقیقت را به او گفت. ویدر به لوک که حالا از فهمیدن آن که ویدر پدرش است آشفته شده بود گفت که برای سلطنت بر کهکشان به او ملحق شود اما لوک نپذیرفت و فرار کرد.
بعدا لوک در مبارزه ی حماسی شورشیان و امپراطور خود را اسیر پدرش کرد. دارث سیدیوس و دارث ویدر هر دو معتقد بودند میتوانند لوک را با خود متحد کنند اما اشتباه میکردند.
هنوز خوب
بعد از مبارزه ای بین پدر و پسر، لوک ویدر را شکست داد اما او را نکشت. امتناع لوک از پیوستن به نیروی تاریکی، سیدیوس را متقاعد کرد که او را بکشد اما اتفاقی افتاد که دارث سیدیوس اصلا توقع نداشت؛ آناکین برگشت.
دارث ویدر ناگهان نسبت به فرزند خود احساس ترحم کرد. او هنوز میتوانست خوب باشد. ویدر دارث سیدیوس را به گودالی پرت کرد و حکومت او را پایان داد و لوک را نجات داد.
اما متاسفانه این کار باعث آسیب شدید خود ویدر یا آناکین شد. لوک میخواست همراه با پدرش از سفینه فرار کند اما دیگر دیر شده بود. دارث ویدر در حالی که تصمیم گرفت بدون کلاه خود و با چشمان خودش فرزندش را ببیند درگذشت.
پس از پیروزی شورشیان، در جشن پیروزی لوک شبح ابی وان، استاد یودا و آناکین را دید که در آرامش بودند اما این پایان نیروی شر نبود. میراث ویدر به نوه او “بن سولو” منتقل شد. نوه ای که آموزش جدای را رد کرد و تبدیل به “کیو رن” شد.
تهیه شده توسط سیاوش نثری
مقاله ای از سایت فروشگاه thecollector.ir
ترجمه ای از سایت ساید شو