سه روایت از تانوس – قسمت سوم ( پایانی )
سرگذشت تایتان دیوانه !
تانوس با اختلاف یکی از خطرناک ترین دشمنان انتقام جویان در تاریخ است تایتان دیوانه در داستان های بسیاری از قهرمانان محبوب دنیای مارول, نقش نابود کننده جهان را داشته است … یک تهدید برای تمام کهکشان!
از “مرد آهنی شکست ناپذیر” گرفته تا “کاپیتان مارول” و حتی “دختر سنجابی مغلوب نشدنی“! او در بعضی از روایت ها برای تسخیر قلب دختر محبوبش مقابل “ددپول” نیز مبارزه کرده است .
در هر روایتی, تانوس یک دشمن و حریف به شدت قدرتمند و به شکل عجیبی باهوش است, در حدی که بتواند توازن یک کهکشان را بر هم بزند.
میپرسید چگونه توانسته به این درجه از قدرت برسد !؟ با ما همراه باشید تا سه روایت مختلف از منشا و سرآغاز این کاراکتر را بررسی کنیم :
3/Thanos : Titan Consumed (2018)
“تانوس” از مادر و پدری به نام های “سوی سان” و “آلارس” متولد شده است, او پوستی بنفش دارد که رنگ تشریفاتی مرگ است! … تانوس باعث ایجاد وحشت میان هم نوعانش میشود, مادرش از او میترسد و پدرش اقرار میکند که او دیوانه است …
تمام چیزی که او میخواهد عشق است و کمک کردن به عزیزانش … تانوس آن ها را بی چون و چرا دوست دارد و هر کاری که میکند فقط و فقط برای کمک به آن ها و سیاره شان است.
اینبار او متوجه شده است که سیاره اش را خطر بزرگی تهدید میکند, افزایش جمعیت … و تایتان ها در حال انقراض هستند!
او میخواهد مردم را نجات دهد پس به نظرش میرسد نیمی از مردم را به شکل تصادفی از بین ببرد تا منابع سیاره را برای بقیه مردم نگه دارد … طبیعتا او دیوانه به نظر میرسد و تبعید میشود …
برای سال ها به عنوان یک برده با کشتی هوایی سفر میکند, آرام آرام در مقامش پیشرفت میکند تا اینکه بالاخره کنترل کشتی فضایی را بدست میگیرد .
او خبر دار میشود که رئیسش, کسی که زمانی کشتی فضایی را کنترل میکرد به دنبال یک سلاح قدرتمند در “آزگارد” است, وقتی تانوس به آزگارد سفر میکند تا این سلاح را بدست بیاورد, او و کشتی فضایی اش بعد از سقوط, به جهان و خانه “چیتاری ها” منتقل میشوند .
ارتش تانوس
تانوس ارتشی از چیتاری ها را گرد می آورد و در نهایت رهبر آن ها “دیگری” را ملاقات میکند, دیگری تضمین میکند که به تانوس کمک کند و نیرو های چیتاری را در اختیار او قرار دهد تا تانوس بتواند خواسته های او را عملی کند … که چیتاری ها بتوانند یک خانه جدید داشته باشند .
تانوس برنامه ریزی میکند تا به هر سیاره ای که از آن رد میشود کمک کند, با همان راهی که امیدوار بود سیاره خودش را با آن نجات دهد … نابود کردن مردمان آن ها برای این که منابع آن سیاره ها برای آینده حفظ شود .
این دیوانگی وحشیانه, جهان را از هستی پاک میکرد و در عین حال او را با جنگ آوران باقی مانده کمتری باقی میگذاشت.
حتی با وجود پیروان قدرتمند و یک ارتش مجهز, او متوجه شد که دنیا خیلی بزرگ تر از آن است که بتواند تنها با بیرحمی خود به هدفش برسد. دیگری به او از “سنگ های قدرت” میگوید و حتی به او کمک میکند تا “سنگ ذهن” را پیدا کند, با سنگ ذهن او شروع میکند به گشتن به دنبال بقیه سنگ ها تا کهکشان را به اعتقاد خودش نجات دهد .
تهیه شده توسط سیاوش نثری
ترجمه ای از سایت
Sideshow.com