شخصیت های شرور قصه ها خصوصیت های زیادی دارند : پست، تبهکار و کینه توز اما در عین حال جذاب اند، شروران یک نیروی محرک در قصه هستند. آن ها شخصیت اصلی را مجبور به حرکت و اگر خوب طراحی شوند تماشاگران را شوکه میکنند.

یکی از معروف ترین شروران “دیزنی”، “اسکار” از انیمیشن “شیرشاه” سال 1994 است , او به عنوان برادر کوچک و ترسناک “موفاسا” و عموی گوشه گیر شاهزاده “سیمبا”، خواهان کنترل “پراید راک” است و برای این هدف هر کاری میکند.

اما با وجود شرارت این شخصیت، او همیشه از پُر طرفدار ترین شخصیت های دیزنی بوده اما چرا ؟ در این مقاله به شخصیت اسکار میپردازیم.

طراحی

اسکار از دیگر شیر ها متمایز است. رنگ تیره تر او با یال سیاه در مقابل یال زرد دیگر شیر ها قرار میگیرد. این انتخاب ها در طراحی نشان دهنده اخلاق اوست. به علاوه صورت او لاغر و زاویه دار است. اسکار از نظر جسمی لاغر و گرسنه ست که بدون هیچ غروری در خرابه ها زندگی میکند.

از آن جایی که ظاهر بسیار خاصی دارد برای بینندگان دوست داشتنیست. او منحصر به فرد است و ما بیش از آن که از شرارتش بدمان بیاید طرفدارش میشویم. درنهایت زخمی روی چشم او وجود دارد که نامش برگرفته از آن است و ما تماشاگران فورا در مورد آن سوال میکنیم که آیا موفاسا او را زخمی کرده ؟ چگونه میتوانیم این شیر را به دلیل آسیب رساندن به برادر کوچکش ببخشیم ؟ این یک جذابیت اخلاقی عالیست که با آشنایی بیشتر با اسکار، باعث همدردی ما میشود.

شخصیت

اسکار خود را بهترین میداند و با وجود این که سبک ریاستش ناعادلانه ست و دستیاران کفتار خود “شنزی”، “بانزی” و “اد” را تحقیر میکند اما فکر میکند در ریاست سرزمین های پراید راک بهتر از برادرش است. چنین شخصیتی فارغ از خصوصیت های بدش، به دلیل شخصیت پردازی پیچیده طرفداران را مشتاق میکند. دیالوگ نمادین اسکار : “من توسط احمق ها احاطه شده ام” دائما با اشاره به او در فیلم های مختلف تکرار میشود.

اسکار ممکن است شخصیت بدی باشد اما مهارت ها، دیالوگ ها و هنر آوازش فوق العاده اند و حتی اگر شما طرفدار سیمبا باشید باز نمیتوانید تأثیر این شخصیت را انکار کنید.

سرگذشت

رابطه اسکار با برادرزاده اش پیچیده ست. او از وجود سیمبا خشمگین است زیرا تولد او شانس اسکار برای تاج و تخت را به خطر می اندازد. اسکار دومین فرزند بعد از موفاساست به این معنی که موفاسا همیشه اولین مدعی تاج و تخت شیر ها بوده است. حسادت و عصبانیت اسکار مطمئنا زمانی معنا پیدا میکند که سیمبا نیز به دنیا می آید.

بنابراین او سیمبا و “نالا” را به قبرستانی بسیار خطرناک میفرستد؛ فقط برای به دام انداختن موفاسا و وقتی این طرح به نتیجه نرسید پس از فریب سیمبا در ایستادن وسط یک گله وحشی، منتظر موفاسا میماند تا شاهزاده را نجات دهد. هنگامی که موفاسا سیمبا را نجات میدهد روی صخره پایش میلغزد و از اسکار درخواست کمک میکند اما اسکار با یک دیالوگ دراماتیک و پوزخند، تظاهر به کمک کرده و سپس موفاسا را درون گله پرت میکند.

با مرگ موفاسا، اسکار به سیمبا میگوید که تقصیر سیمباست که پدرش کشته شده. سیمبا ناپدید میشود و اسکار کنترل پراید راک را در دست میگیرد. دشت ها تبدیل به زمین های بایر و بی حاصل میشوند و محصولات و حیوانات از بین میروند در حالی که او تمام منابع غذایی را برای خود ذخیره میکند.

اگر گذشته او را در نظر بگیرید این رفتار در عین بد بودن کاملا قابل درک است. اسکار در بیشتر زندگی اش از غذا و سرپناه مناسب محروم بوده و به عنوان یک بار اضافی زندگی میکرده است که مجبور بوده برای غذا مبارزه کند. هنگامی که اسکار پادشاه شد از همه شیر ها شکار هایشان را گرفت و به هر میزان که میتوانست غذا خورد؛ پس میتوان گفت که این یک واکنش طبیعی برای این شخصیت است.

البته به عنوان یک شرور، اسکار در پایان بازنده میشود. سیمبا در کنار نالا به پراید راک باز میگردد و شیرها عموی سیمبا را به چالش میکشند زیرا از آن جایی که سیمبا هرگز نمرده بود. این دروغی بود که اسکار به بقیه گفته بود و سیمبا هنوز ادعای پادشاهی پراید راک را داشت. سیمبا اسکار را از صخره ای پایین می اندازد و کفتار ها کارش را تمام میکنند.

اسکار باخت زیرا این یک فیلم از دیزنیست اما در هر صورت پتانسیل او میتوانست تا حد زیادی برای موفاسا مفید باشد. اسکار باهوش بود و میتوانست به موفاسا کمک کند در عوض اما شرور شد و شکست خورد.

ترجمه ای از طناز رجبعلی

مقاله ای ترجمه شده از سایت سایدشو